یک فنجان دوست داشتن، مهمان من ..

ساخت وبلاگ

برایم شبیه موفقیت بود. اصلا چرا شبیه؟ خود موفقیت بود. وقتی دیدم که به خودم نباخته ام. وقتی بعد از این که جای مربی ایستادم و کارم که تمام شد، لبخندی که روی لب های مربی نشسته بود و حرف هایش که می گفت: "عالی بود، خیلی راضی بودم" به من فهماند که خوب از پسش برآمدم. امروز خود موفقیت بود برای من، خود موفقیت .

یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .....
ما را در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bpary-afsay6 بازدید : 42 تاريخ : چهارشنبه 26 آبان 1395 ساعت: 20:24

اگر می خواهید تفاوتی بین روشن فکر های ایرانی و خارجی پیدا کنید، شک نکنید "اولین" چیزی که توجهتان را جلب خواهد کرد، مخالفت افراطی با حجاب (و نه حجاب اجباری) و مخالفت با دین، آموزه های دینی و خدا (و نه تعصب، سخت گیری و سلیقه ای عمل کردن در دین) است. در کشوری که روشنفکر هایش، حتی معنی روشنفکری را نمی دانند و سلیقه ای و باب طبع خود عمل می کنند، وای به حال تیره فکر ها، خاموش فکر ها و متعصب ها پس!! + روشنفکران کسانی هستند که اهل "قضاوت عقلی" و "سنجش گرایانه" امور هستند. جایی خونده بودم که روشنفکری غربی مکتبی هست بر اساس سه اصل ِ روش علمی: "رفاه" ، "خوشبختی" و "فایده انگاری" .. اما روشن فکری ایرانی ها اصولش فرق می کنه: هرچیزی که من نمی پسندم (و نه منطق) تعصب، اُملیسم و تحجر به حساب میاد و هر چه که من می پسندم روشن فکری ! یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .....
ما را در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bpary-afsay6 بازدید : 48 تاريخ : چهارشنبه 26 آبان 1395 ساعت: 20:24

به نظرم آدم هایی که با چیز های کوچکی شاد می شوند، آدم های خیلی خوش اقبالی اند. آدم هایی که انگار چند سر و گردنی، از بقیه بالا ترند. مثلا آن هایی که بلدند با بازی با انگشتان یک نوزاد سر شوق بیایند. با خوردن آبنبات ِ دسته دار ِ رنگارنگ ذوق کنند و با راه رفتن روی جوی آب کودک درونشان را زنده کنند. آن هایی که با گرفتن سلفی های بی نمک دوستانه از ته دل بخندند و با چند جوک بی مزه، خنده هایشان کش بیاید. اما در عوض آدم های بد اقبالی وجود دارد که حتی چیزهای بزرگ هم شادشان نمی کند. حتی رفتن به فلان گوشه ی دنج شهر، رفتن به گالری های آنچنانی نقاشی، نشستن کنار دوستان در بهترین کافی شاپی که می شناسد و داشتن همه چیز حتی... آدم های بد اقبالی اند آدم هایی که کم می خندند، کم شادند و پیش خودشان از کل دنیا طلبکارند. یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .....
ما را در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. دنبال می کنید

برچسب : طلبکار به انگلیسی,طلبکار,طلبکار در جدول, نویسنده : bpary-afsay6 بازدید : 45 تاريخ : چهارشنبه 26 آبان 1395 ساعت: 20:24

باور کن! گاهی هر چقدر هم که بخواهی به خودت بقبولانی دنیا و قوانینش منصفانه است و همه چیز یک روز درست می شود، باید بپذیری که اکثر مواهب دنیا، در دست تعداد خاصی از آدم ها است و این موضوع اصلا ربطی به آدم ها و حتی خوب یا بد بودنشان ندارد. دنیا این گونه طراحی و برنامه ریزی شده است. قبولش کن و آنقدر برای خودت ساده اش کن که ته تمام اندوه هایت بشود لبخند و جمله ای کلیشه که مدام در گوش ـَت تکرار می شود: "چون می گذرد، غمی نیست"

یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .....
ما را در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bpary-afsay6 بازدید : 38 تاريخ : چهارشنبه 26 آبان 1395 ساعت: 20:24

اگر تمام سبک سری ها و رفتار های گاهاً ناپخته ی "یلدا" در سریال "هشت و نیم دقیقه" را کنار بگذاریم و نادیده بگیریم، آن زمانی که یلدا بزرگ منشی کرد و به خانه ی خواهر شوهر آینده اش رفت و خیلی قاطع گفت: "از فرزین هیچ چیز نمی خواهم و سهم من از او قلبش است" و تاکید کرد که ۵۰۰ سکه ی سر عقد را هم خواهد بخشید؛ داشتم به این فکر می کردم "من" چقدر حاضرم برای عشق کسی کوتاه بیایم؟ چقدر میتوانم به جسارت و علاقه ی کسی که می گوید دوستت دارم اعتماد کنم؟ آیا اصلا می توانم کسی را تا این حد دوست داشته باشم و پایش به ایستم؟ آیا ... جواب تمام این سوال ها اگر "نه" نباشد، قطعا "نمی دانم" گنده ای است که یک دنیا تردید پشتش قایم شده است ... یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .....
ما را در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bpary-afsay6 بازدید : 31 تاريخ : چهارشنبه 26 آبان 1395 ساعت: 20:24

همیشه سعی کردم بی سانسور باشم. مثلا جایی که خنده ام گرفت بخندم، جایی که بغض گلویم را فشرد، بغض کنم و جایی که فکر کردم حرفی درست است، بیانش کنم. بزرگ تر که شدم، فهمیدم بزرگ تر شدن بها دارد؛ چه بخواهی چه نخواهی، باید سنجیده تر رفتار کنی و منطقت بچربد به احساست. وقتی وبلاگ نویس شدم، شروع کردم به نوشتن با نام مستعار در وبلاگ های زیادی که الان هیچ کدامشان در قید حیات مجازی ـشان نیستند. اما وقتی که حس کردم بزرگ تر شده ام، تمام نام های مستعار را به گوشه و کناری انداختم و با هویت خودم نوشتم، تا واقعی تر باشم و مسئولیت نوشته هایم را بپذیرم. اما این جا هم از سانسور هایی که همیشه و برای همه هست در امان نبودم. آدم هایی بودند که وقتی فهمیدند برایم محترمند، شروع به تزریق نرم افکارشان در ذهنم کردند که باعث شد از نوشتن هر آن چه که "خودم" دوست دارم بترسم، سانسور شوم و سانسور کنم خودم را... حالا چند وقتی است که به حرف کسی اهمیت نمی دهم، نه که نظر ها محترم نباشند، هستند؛ اما صلاح ممکلت خویش خسروان دانند. دیگر بیشتر می نویسم، آن گونه که دوست دارم می نویسم، کامنت ها را می بندم، بی سانسور می نویسم و اکثر کس یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .....
ما را در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. دنبال می کنید

برچسب : یک نفرمیاد که من منتظر دیدنشم,یک نفر میاد که من,یک نفر میاد که من منتظر دیدنشم,دانلود, نویسنده : bpary-afsay6 بازدید : 37 تاريخ : چهارشنبه 26 آبان 1395 ساعت: 20:24

می گفت دوستم دارد و اصلا برایش مهم نیست که ۳ سال از من کوچک تر است. می گفت بودن با من خوشحالش می کند. می گفت عاشق شده است.. دروغ هم نگفت!! حجم علاقه و توجه اش را بعد از دو سال فهمیدم. زمانی که برای بار چندم، اتفاقی از کنارش رد شدم و "اصلا" من را نشناخت :| + هیچوقت دوستت دارم ها را عمیقا باور نکرده ام. و تنها دوستت دارمی که تا به حال از ته دل، قرص و محکم گفته ام، همان هایی است که به "مادر جانم" گفته ام. یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .....
ما را در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bpary-afsay6 بازدید : 35 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 23:32

عشق فقط دوستت دارم هایی نیست که چشم بدوزم به چشمت و رج به رج حرف ببافم برایت ... همین که در خلوتم نامت را می نویسم آهنگین زمزمه اش می کنم و خط میزنم، یعنی عشق یعنی دوستت دارم ... یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .....
ما را در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. دنبال می کنید

برچسب : نام دیگر تو عشق است, نویسنده : bpary-afsay6 بازدید : 41 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 23:32

داشتم دختر بچه هایی که باله می رقصیدند را نگاه می کردم و لبخند می زدم که زد روی شانه ام و گفت: "میدونی نامزد کردم؟"، لبخند گشادی زدم و تبریک گفتم و "قسمتت بشود" دخترانه ای شنیدم و خندیدم. راستش پریسا دختری نبود که بیاید از زندگی اش حرف بزند؛ نه که حرفی نزند ها، اما فقط در حد ساعت خواب و خانه ام این جاست و خانه ات کجاست و این ها. شاید آن روز ترجیح داده بود که حرف هایش را به دختری بگوید که همیشه به او لبخند می زند. بعد از پایان کلاس، برخلاف همیشه که ترجیح می داد تنها برود و البته من هم ترجیح می دادم که تنها بروم و با هدفون هایم خوش باشم، قدم هایش را آهسته کرد تا هم قدم باشیم. با همان مدل خاص حرف زدنش، شروع به تعریف کردن کرد؛ از صورتم، از مهربانی ام، از لباس پوشیدن و بالاخره هر چه که دم دستش آمد. من مانده بودم با لبخندی که در جواب حرف هایش بر لبم نقش بسته بود. راستش نمی دانستم چه باید بگویم! من هیچوقت بلد نبودم که در جواب تعریف ها چه باید بگویم و همیشه به لبخندی بسنده کرده ام. چند وقتی می شد که فهمیده بودم از من خوشش می آید و می دانستم  دلیلش هم  لبخند همیشگی است که به لب دارم و البته این یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .....
ما را در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. دنبال می کنید

برچسب : سنگاپور,سنگسار,سنگ کلیه,سنگ ماه تولد,سنگ صبور, نویسنده : bpary-afsay6 بازدید : 40 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 23:32

نمیدانم! شاید انتظار نداشتم که انقدر شاد باشند. شاید فکر می کردم چون در عرف جامعه، "ما" سالم خطاب می شویم، باید خوشحال تر و شاد تر از بقیه باشیم. شاید انتظار آدم های کز کرده ای را داشتم که حالشان خوب نیست و پا از در خانه بیرون نمی گذارند و اگر هم می گذارند، زمین تا آسمان با بقیه فرق دارند. اما آن ها مثل باقی ِ پسر ها بودند. حتی شاید از آن ها بیشتر می خندیدند، شاد تر بودند و آنقدر پر انرژی بودند که اگر به دست هایشان نگاه نمی کردم، حتی نمی توانستم حدس بزنم که صدایشان در دست هایشان است. شاید فکر می کردم بیشتر از این ها باید متفاوت باشند؛ مردان جوانی که صدایشان در دست هایشان بود و گوش هایشان در چشم هایشان و دنیا آن قدر از چشمانشان جذاب و مهیج بود که همان جا دلم یک دنیای ساکت خواست. یک دنیای ساکت و آرام، به دور از تمام این همهمه ها و شلوغی... یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .....
ما را در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. دنبال می کنید

برچسب : دنیای ساکت,دنیای ساکت من,چه دنیای ساکتی, نویسنده : bpary-afsay6 بازدید : 45 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 23:31

چیزی برای پنهان کردن وجود نداشت.من همیشه همین بودم. با همان نگاه های معمولی و گاها کنجکاوانه. با همان لب های خندان و همان انرژی معمولا همیشگی که از بس وجود دارد، دیده نمی شود. چیزی برای پنهان کردن وجود نداشت، وقتی که حرف هایم رک گفته می شد. وقتی که حس می کردم دوستشان ندارم، فاصله می گرفتم و نمی دیدمشان! وقتی که حس می کردم اضافی ام، کمرنگ می شدم. هرگز چیزی برای پنهان کردن پشت صورتم وجود نداشت که بخواهم به خودم بگویم دورو! آری هرگز وجود نداشت... جز همان اندوه های خصوصی ِ زندگی ام، که قرار بود هیزم زندگی خودم باشد... یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .....
ما را در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. دنبال می کنید

برچسب : هیزم,هیزم به انگلیسی,هیزم شکن,هیزم شومینه,هیزم کش جهنم کیست,هیزم جهنم,هیزم کش,هیزم شکن به انگلیسی,هیزم دره,هیزم آتیش تنهایی شدم, نویسنده : bpary-afsay6 بازدید : 41 تاريخ : چهارشنبه 5 آبان 1395 ساعت: 0:13